اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 8 تير 1391برچسب:دیدگاههای عبدالکریم سروش, :: 19:19 :: نويسنده : علی اسدی سهند آبادی
پلورالیسمنحوه ورود سروش به پلورالیسم دینی متأثر از آموزههای عرفانی بود. وی تحت تأثیر مولانا و ابن عربی قرار داشت.[۱] صورتبندی وی از پلورالیسم دینی مبتنی بر دو رویکرد است. در رویکرد اول، دینداری را به سه سنخ تقسیم میکند: دینداری معیشتاندیش، دینداری حقیقتاندیش، دینداری تجربتاندیش.
وحی و قرآنسروش مدعی است تمام معرفتهای بشری و استنباطهای انسانی از دین، «تاریخی است و معروض خطا.»[۲] او در یک مصاحبه جنجالی گفت قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته، بلکه برآمده از «ذهن پیامبر اسلام» و «تمام محدودیتهای بشری» او نیز هست. او در این باره گفته است:
او در تولید قرآن، نقش پیامبر اسلام را محوری میداند. سروش معتقد است پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده. وی گفته است این الهام از «نَفس پیامبر» میآید و نفس هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد، از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. نفس او با خدا یکی شده است. او معتقد است این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست و این اتحادی است که محدود به «قد و قامت خود پیامبر» است. این اتحاد به اندازهٔ بشریت است، نه به اندازهٔ خدا. وی گفته است مولوی، شاعر و عارف، این تناقضنما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است».[۳] وی در بیان معنای وحی گفته است:
او همچنین معتقد است آنچه قرآن دربارهٔ وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد.[۳] سروش به یک معنا، مبلغ رئالیسم انتقادی است و معتقد به این است که شناخت حاصل تعامل بین ذهن ما و واقعیت خارج است. یعنی نقش ذهن را در فرآیند شناخت پررنگ میکند، او مروج نگاه عینکی (به تعبیر خودش) در شناخت است یعنی همه ما از پس عینکهای رنگی خودمان به عالم نگاه میکنیم و به همین دلیل این تصاویر رنگ عینکهای ما را هم دارد. سروش میگوید آنچه از احکام شریعت وجود دارد فهم ما از احکام شریعت است.[۴] ولایت فقیهعبدالکریم سروش انتقاداتی را نسبت به تئوری ولایت فقیه وارد کرده و گفته است:
او جمهوری اسلامی را تجربهای تلخ دانسته و گفته است تئوری ولایت فقیه، تئوری عدالت ورزانهای نبوده و نیست.[۵] به گفته سروش وقتی که سید روحالله خمینی بحث ولایت فقیه را مطرح میکرد، تکیه به «نیابت از امامان معصوم» کرد. این معنایش این است که همان «مشروعیت الهی و کاریزماتیک و الهی امام معصوم» منتقل میشود به ولی فقیه. پس اگر به دل تئوری ولایت فقیه آیتالله خمینی وارد شوید، قصه همین است. یعنی مشروعیت در اصل از خداوند و پیامبر گرفته میشود و فره ایزدی که شخص در اثر اتصال با این بزرگان پیدا میکند، او را شایسته حاکمیت قرار میدهد. وی گفته است ولی امر وکیل الرعایا نیست، ما در تاریخ ایران کریم خان زند را داشته ایم که خود را وکیل الرعیا مینامید اما ولی فقیه، ولی مردم است. ولایت فقیه یعنی خواجگی، یعنی سروری، این غیر از وکالت است، غیر از نیابت از مردم است. او معتقد است چنانکه باید در مفهوم ولایت فقیه در ایران صراحت به خرج داده نمیشود چرا که این موضوع چهرهای ناخوشایند نیز دارد. همچنین وی مساله مشروعیت را یک امر بیرون دین میداند نه در درون دین.[۶] سروش درباره نقش فتوا در حکومت دموکراتیک، دیدگاه روشنی دارد: «باید به سویی برویم که در آن نتوان با فتوای هیچ مفتیای کسی را نصب کرد یا کسی را عزل کرد. تمام نکته همین است که در یک نظام دمکراتیک اساسا این بساط باید جمع شود. ما قانون داریم و قانون داریم و همین.»[۶] سروش دربارهٔ دخالت دادن هرچه بیشتر احکام فقهی در اداره امور کشور میگوید:
همچنین وی گفته است آدمیان نمیتوانند مرکب قدرت را بیمهار رها کنند. در مقابل قدرت بیمهار، دو راه بیشتر وجود ندارد: اول اینکه عطای قدرت را به لقایش ببخشیم و به جایش به رستگاری فردی بیندیشیم، و دوم هم اینکه قدر این قدرت را بدانیم و برای مهارش تدابیری بیندیشیم. در این صورت است که اندیشهٔ سیاسی، فلسفهٔ سیاسی و علوم سیاسی پدیدار میشود. قدرت بیامان، به زیان همه است و نمیتوان رهایش کرد و تسلیمش شد. او در باب ضرورت شکستن قدرت مجتمع براین باور است که خطر تنها زمانی کمتر خواهد شد که قدرت مطلقه مهار شود و این مهار تنها از طریق عمل به حقیقتخواهی و رعایت اصول عادلانه در روابط حاکم و مردم امکانپذیر است.[۷] او در مورد قدرت از نوع مطلقه معتقد است قدرت مطلقه هر کجا باشد فساد میآورد چه دینی باشد چه غیر دینی.[۸] حکومت دینیسروش معتقد است که درباره تئوری حکومت دینی میتوان بحث کرد و نظر داد، اما از نظر او مشکل در اجرای این تئوری است. او دراینباره گفته است شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمیتواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمیتوانید ایمان و عشق بسازید و دوم اینکه اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده است، در حالی که روزگار ما روزگار حقمداری است. بشر جدید بشری است حقوقمدار، یعنی به دنبال حقوق خویشتن است. اصلا بیانیهٔ حقوق بشر در این دوران نوشته شده و چشمها به آن باز شده و یک ایدهٔ محوری است که همهٔ قانون اساسیها حول آن نوشته میشود در حالی که اندیشهٔ دینی علی الاصول در همه ادیان و علیالخصوص در اسلام بر تکلیف مبتنی است. سروش در مورد تکالیف دینی معتقد است «من نمیگویم که تکلیف را باید فرو نهاد و یا امری بیمعنی است. اما گاهی حقوق را در سایهٔ تکلیف معنا میکنیم گاهی تکالیف را در سایه حقوق. گاهی تقدم با تکلیف است گاهی با حقوق. در حکومت دینی تقدم با تکلیف است. به اعتقاد او در گذشته مردم تکلیفاندیش بودند و حکومتهای دینی میتوانستند رضایت مردم را به دنبال داشته باشند، چون همفکر بودند، اما ولایت فقیه و حکومت دینی چون حکومت تکلیف اندیش است با اندیشهٔ جدید که حقمداری است در عمل تناقض پیدا میکند. او معتقد است «ممکن است شما یک حکومت فاشیستی بنا کنید، ممکن است یک حکومت دیکتاتوری بنا کنید، یک حکومت دینی نمیتوانید بنا کنید، نه اینکه در تئوری نمیتوانید فکرش را بکنید، در عمل نمیتوانید آن را اجرایش کنید. به دلیل اینکه در عمل با آن در تناقض روبهرو میشوید.» به اعتقاد او حکومت اسلامی در تئوری خیلی خوب است اما در عمل ناشدنی است. او گفته است «شما با قدرت نمیتوانید ایمان بسازید مشکل این است. شما با قدرت میتوانید خیلی چیزهای دیگر بسازید اما با قدرت نمیتوانید ایمان بسازید.»[۸] سکولاریسماو سکولاریسم را به طور کلی به دو دسته تقسیم کرده است، «سکولاریسم سیاسی» و «سکولاریسم فلسفی» و آنها را تشریح کرده است:
سروش معتقد است «برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مومنان، آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریسم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است اما سکولاریسم فلسفی نه، چون با دیانت قابل جمع نیست. در یک نظام مبتنی بر سکولاریسم سیاسی افرادی که به دیانت هم معتقد نیستند میتوانند از حقوق شهروندی برخوردار باشند و آزادانه زندگی کنند و از همه مزایا و مواهبی که دیگران به حکم شهروندی برخوردار هستند، بهرهمند شوند.»[۵] سروش سکولاریزم سیاسی را بهداشتیترین حالت برای حکومت و برای نسبت میان دین و قدرت برای جامعه معرفی کرد که البته با سکولاریزم فلسفی فرق بسیار دارد و مطلقا به معنای بیاعتقادی و ضدیت با دیانت نیست، و با تعیین نسبتی که بین قدرت و دین میکند آیندهٔ روشنتری را هم برای قدرت و هم برای دین رقم میزند.[۱۱] وی در مصاحبهای گفته است:
سروش گفته است در نظریه ولایت فقیه از آن جهت که فرد فقیه است، حق حکومت دارد، ولی در اندیشهٔ سکولاریسم این باطل است و فرد فقیه هیچگونه امتیازی برای حکومت کردن ندارد. او سکولاریسم سیاسی را بیطرف بودن حکومت از نظر ایدئولوژی توصیف میکند و میگوید در جهان امروز حکومت مبتنی بر هیچ دیانت خاصی نیست و نسبت به دین بیطرف است.[۱۲] او در نقدی، از تبیین جهان براساس آموزههای دینی، دربارهٔ معنای دیگری از سکولاریسم گفته است اندیشه سکولار از مفاهیم دینی برای تبیین حوادث بیرونی استفاده نمیکند و برای مثال با اشاره به دوران جنگ ایران و عراق گفته است «وقتی فاو فتح شد و بعد سقوط کرد در نماز جمعه آن زمان گفته شد سقوط فاو به دلیل گناهان ما بود.» او چنین تبیینی را غیر علمی میدانست.[۱۲] سروش فلسفه اسلامی را به دلیل نوع تبیینی که از جهان فارغ از مفاهیم دینی میکند، سکولار مینامد ولی در مقابل، عرفان اسلامی را از عالم سکولاریسم دور میداند. وی معتقد است عرفان همهٔ جهان را زیر اسماء الهی میداند و جهان را تجلی خدا و عارفان را قهرمانان تجربهٔ دینی معرفی میکند. او همچنین مفهوم آخرت را غیر سکولارترین عنصر دین اسلام نامیده است زیرا تبیین آن تنها بر اساس مفاهیم دینی ممکن است.[۱۲] مهدویت سیاسیعبدالکریم سروش از معدود متفکرانی است که به واکاوی نسبت میان مهدویت و سیاست و ارائه تصویری نو از مهدویت پرداخته است.[۱۳] سروش مدافع سکولاریسم سیاسی و کاملاً مخالف تز یکیشدن دین و سیاست در مهدویت سیاسی است.[۱۴] وی معتقد است مهدویت سیاسی در طول تاریخ حداقل به چهار شکل خود را در سیاست نشان داده است: نظریهٔ ولایت مطلقهٔ فقیه: نظریه ولایت مطلقه فقیه که با دموکراسی سازگار و قابل جمع نیست فرزند مهدویت سیاسی است. مهدویت سیاسی توجیهگر امتیازات ویژه فقها برای حکومت در نظریه ولایت فقیه است. مهدویت سیاسی بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه، ولی فقیه را نائب حجت بن الحسن فرض میکند و همان اختیاراتی را به ولی فقیه در قدرت و تصرف در نفوس و اعراض و اموال مسلمین میدهد که امام غائب داراست. سروش درمورد نسبت میان مهدویت سیاسی و تئوری ولایت فقیه بر این باور است که بر اساس تئوری ولایت فقیه، خمینی حکومت را حق فقیهی میدانست که به نیابت از امام غائب و با برخورداری از امتیازات و اختیارات او سقف سیاست را بر ستون شریعت بزند و دست قدرت از آستین مهدویت درآورد و با تصّرف در نفوس و اعراض و اموال مسلمین ناخداوار سفینه جامعه را با نسیم ولایت به ساحل هدایت برساند. این آشکارترین و نابترین شیوه بنای سیاست بر مهدویت بود و چنانکه همه میدانیم نه آقای خمینی نظریه خود را دموکراتیک میدانست و نه دیگران چنان صفتی را درخور آن میدیدند و نه بسط و تداوم عملی آن تئوری سامانی دموکراتیک به کشور داد. و چنانکه گذشت متکلمان رسمی این حکومت هم به هیچ رو شرمنده نبوده و نیستند از اینکه ناسازگاری نظری و عملی دموکراسی را با ولایت فقیه به صد زبان و برهان مدلّل و مسلّم سازند. نظریه سلطنت به نیابت از امام زمان پادشاهان صفوی: شکل دیگر مهدویت سیاسی در طول تاریخ که سروش به آن اشاره میکند نظریه «سلطنت به نیابت از امام زمان پادشاهان صفوی» بوده است. این تز درواقع نظریه سیاسی صفویان بود. این تز هم با دموکراسی آشکارا در تعارض است. سروش در اینباره مینویسد:
نظریه بیعملی سیاسی حجتیه (قبل از انقلاب): شکل دیگر مهدویت سیاسی مورد اشاره سروش، نظریه بیعملی سیاسی در زمان غیبت و غاصب شمردن حکومتهای پیش از ظهور «امام زمان» است. درطول تاریخ بسیاری از فقهای شیعه مدافع این نظریه بودند و قبل از انقلاب اسلامی هم این نظر توسط انجمن حجتیه تبلیغ میشد. سروش در توصیف این دیدگاه مینویسد:
نظریه اسلام انقلابی یا انتظار مذهب اعتراض شریعتی: از دید سروش یکی دیگر از اَشکال مهدویت که با دموکراسی چندان همخوانی ندارد نظریه «انتظار مذهب اعتراض» دکتر علی شریعتی است. شریعتی در مقاله انتظار مذهب اعتراض در قامت یک اتوپیاگرا و تاریخ گرای معتقد به جبر تاریخ ظاهر میشود که رویکردی پراگماتیستی به انتظار و مهدویت برای تغییر وضع موجود و دست یابی به اتوپیای مورد نظر خود دارد و معتقد است که: «انتظار یعنی «نه» گفتن به آنچه که هست و منتظر، معترض به وضع موجود است.» «انتظار ایمان به آینده است و لازمهاش انکار حال.» «انتظار جبر تاریخ است و بزرگترین عاملی که ستمدیدهها و استثمارشوندهها را نیرو و ایمان میبخشد. انتظار یک نوید و عامل خوشبینی تاریخی است.» سروش درباره رویکرد علی شریعتی به انتظار و مهدویت مینویسد:
نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |